روایت مهاجرت افغانستانیها به ایران، داستانی طولانی، پیچیده و گرهخورده با تاریخ، همزبانی و همسرنوشتی است. با این حال اخیراً و به طور معین پس از حمله رژیم اسرائیل به ایران بحث بر سر «اخراج افغانها» دوباره داغ شده است. بهطور معین در این فضای ملتهب، برخی نگاهها آغشته به سوءاستفاده از هیجانات است، بدون آنکه به آمار، اخلاق انسانی، و الزامات ملی توجه کافی شود. متاثر از چنین شرایطی با صدای بلند چند نکته برای همفکری در میان گذاشته میشود:
کمّیت، ظرفیت، واقعیتبهطور طبیعی هر جامعهای محدودیتهای اقتصادی، ادراکی و فرهنگی خاص خود را دارد و توقع از آن در پذیرش مهاجرین و پناهجویان در نسبت با توانمندیها و ظرفیتهای یادشده باید تعریف شود. محدودیتهای کشور ایران و شرایط خاص اقتصادی و امنیتی و ادراکی-فرهنگی آن نیز باعث آن میشود تا این کشور نتواند میزبان تعداد نامحدودی از مهاجران باشد. واقعیت آن است که عدد و رقم از جایی به بعد ویرانگر است. تا کمّیت علاج نشود، توقع هیچ پیشرفتی نمی توان داشت. در نتیجه راهحل در توازن است؛ نه در طرد کامل و نه در پذیرش بیرویه.از دید من هر دو نگاه امّیِ بیاعتنا به ظرفیتهای حقیقی ایران و نگاه ملّی تنگنظرانهای که دایره ایران و ایرانیت را به مرزهای کنونی ما تنزل میدهد، دو لبه یک قیچی بحران هستند؛ راهحل چیزی میان این دوست.

احترام متقابل و مرزهای هویتی مهاجران افغانستانی باید قدردان کشوری باشند که در چهار دهه گذشته – با همه سختیها – آغوشی نیمهباز به روی ایشان گشوده است. مقایسه ایران با کشورهای غربی قیاسی معالفارق است. اظهارات برخی مهاجران در فضای مجازی یا محافل، گاه با نوعی بیاعتنایی به حاکمیت ملی ایران همراه است؛ گویی پذیرش مهاجرین در هر سطح و با هر تعدادی وظیفه ذاتی ایران است، نه حقی که با ضوابط خاص ممکن میشود. این دیدگاه، نه به سود مهمان است، نه میزبان. نیز دوستان افغانستانی ما باید توجه داشته باشند که مهاجرت بیرویه به تهیشدن کشورشان از فارسی زبانها منتهی خواهد شد که از پیش مشخص است به سود کیست.در نقطه مقابل، ما ایرانیان نیز باید جانب انصاف را نگه داشته و به جنبههای ایجابی حضور مهاجرین بیتوجه نباشیم. برای مثال جدای از شرکت در دفاع از ایران در جنگ تحمیلی، در چند دهه گذشته مهاجران افغان سهمی مهم در کار و تولید در این سرزمین داشتهاند. پس به طور طبیعی نباید خطای افراد معدودی، به نام همه مهاجران نوشته شود. تشکر از خدمات مهاجرین، کمترین وظیفه انسانی و اخلاقی ممکن از سوی ماست. تعمیمهای ظالمانه، آسیبزا و اخلاقاً مردودند.
نظام مهاجرتی معیوب؛ علتِ مشکل، نه معلولواقعیت آن است که ما ایرانیها عادت کردهایم که تمام کاسهکوزهها را بر سر مهاجرین بینوا بشکنیم. این در حالی است که باید قبل از هر اقدامی، به سراغ حلقههای ذینفع رفت. شبکههای سیاسی-امنیتی و قومی که از فروش ویزا، اقامت، کفالت و قاچاق انسان سود میبرند، بخش اصلی خلق بحران هستند. اگر این وضعیت اصلاح نشود و هم زمان فکری به حال حکمرانی مرزی نشود، اخراج مهاجران چیزی جز بازی تکراری و هزینهزای موش و گربه نخواهد بود.

از حاشیهسازی تا راهحل کاری به جریان مهاجرهراس ندارم. بخشی از اینها واقعا نگران آینده ایران هستند، بخش جریانسازش اما برکشیده محافلی امنیتی-رسانهای است. به جریان بیمنطقی که حد یقفی برای ورود مهاجر به داخل کشور ندارد هم کاری ندارم. ما امروز نیاز به جریان سومی متشکل از عقلای ایرانی و افغانستانی داریم که به جای نقزدن و جاروجنجال، به دنبال ارائه راه حلهای فنّی و عملیاتی باشد که در عین حفظ کرامت مهاجرین به نظام مند شدن جریان مهاجرت و ورود و خروج وطنداران همسایه شرقی به ایران کمک کند. باور کنیم که پیشنهادهای کلی و اخلاقی و راهحلهای غیرفنّی دردی دوا نمیکند.

توجه ویژه به مهاجرین آسیبپذیر متولیان امر دقت کنند که اگر بناست اخراجی صورت گیرد، باید مبتنی بر سنجش دقیق وضعیت مهاجرین و اولویت به مهاجران غیرقانونی تازهوارد باشد، نه نسلی که در ایران متولد شده و رشد کردهاند. نسلی که از آنها به نسل دوم و سوم مهاجرت تعبیر میشود. بسیاری از اینها پیوندی و درکی از افغانستان ندارند. نه در پوشش و نه در لهجه و نه در فرهنگ و سبک زندگی. به همان اندازه که میبایست تلاش کرد دایره مهاجرین جدید را محدود کرد تا جایی که میشود با اینها و نیز با کسانی که به هر دلیل جانشان در معرض خطر است باید مدارا کرد. در این میان حواسها بیشتر از همه به هزارههایی باشد که در زبان و مذهب از هر کسی به ما نزدیکترند اما به دلیل فیزیک چهرهشان و چشمان بادامیشان بیشترین سهم را از ستمکشی در ایران دارند؛ همانطور که در افغانستان.
پی نوشت: محمدهادی معصومی زارع