اینجا بچهها با آب زیست میکنند، آب میخورند، آب میدهند، آببازی میکنند.مای بارد جزو اولینهای الفبای پیادهروی اربعین است که بچهها یاد میگیرند.
مهدی شعار اربعینشان را خودش ساخته و بلند میخواند و از زهرا جواب میگیرد: «هرکسی که آب میخوره بلند بگه: یا حسین! هرکسی که دوغ میخوره، هرکی که نوشمک میخوره، هرکسی شربت میخوره، بلند بگه یا حسین، یا حسین!» تربیت و ماذا تربیت؟!شاید تا چند سال پیش تربیت را میشد قلمرو بندی کرد، برایش قاعده و قانون نوشت و دستهبندی مشخص کرد که هرکدام از بچهها در یکی از آنها بگنجد. اما امروزه نه. تربیت برای پدر و مادرها بهقدری پیچیده شده که وقتی کتاب میخوانند میفهمند که درست است اما در عمل برای پیادهکردن آن دهها مانع دارند. پیادهروی اربعین مثل جاده سرازیری است که ره صدساله را یکشبه میرود.


غرب هم دست به دامن مفاهیم دینی شده
محمدعلی عامریان، پژوهشگر و روانشناس کودک از اربعین بهعنوان بزرگترین فرصت تربیتی یاد میکند. اول سراغ یکی از مهمترین دغدغه روانشناسان جهان میرویم. مردم بهاصطلاح متمدن اروپایی دنبال پیادهکردن چه مهارت یا ویژگی در فرزندشان هستند؟! عامریان میگوید طبق مقالات بسیاری، نوعدوستی مفهومی است که روانشناسان غربی میکوشند آنرا در ساختار تربیتی جا بدهند و فرهنگ فردگرای جامعه را بشکنند.
حالا شما به صحنه پیادهروی اربعین نگاه کنید…..
اربعین، یک الگوساز حرفهای
بچههای ما وقتی با این لحظهها مواجه میشوند، یک اتفاق شیرین میافتد. آنها دست از الگوی مزخرف «من در مرکز جهانم و همه باید به من خدمت کنند» برمیدارند. آنها میفهمند که برای مهم بودن، برای اینکه ارزشمند باشند و جدی گرفته شوند، باید مسئولیت بردارند و تازه پیادهروی اربعین به طرز هوشمندانهای نقشها و وظایف را هم متناسب تقسیم میکند. بچه ما میفهمد که اندازه همان قدوقواره پنج ششساله اش میتواند مفید باشد.


تربیتی که «نون» ندارد!
اربعین، یک سبک زندگی است.سبکی که دیگر در آن بچهها نیاز به «نرو، نکن، نپر، دست نزن» ندارند. آنها جای به خصوصی برای خودشان دارند. یک نقش تعریف شده و مهم که همه زائران آن را به رسمیت میشناسند و همین یعنی اعتمادبهنفس، یعنی عزتمندی و بچهای که عزتنفس دارد و دنبال خدمت گرفتن از دیگران نیست، دیگر چه کم دارد؟!




تربیت به رسم حسین(ع)!
این صحنه، هر روز و هر ساعت در طریق الحسین اتفاق میافتد. جاده بلندی که پر از کالسکه بچههاست. حالا تربیت دیگر یک سازوکار پیچیده نمیخواهد. اینجا بچهها به دست حسین(ع) و با رسم حسین(ع) طوری تربیت میشوند که میتوانند کوه را جابهجا کنند و جامعهای را بسازند که آدمها در آن «من، من» نمیکنند. غرب میگوید نوعدوستی، ما میگوییم «خیر»!«تربیت؛ و ده ها در»تربیت ذو ابعاد است. عین خانه بزرگی که دهها در دارد. یک درش میتواند دستکشیدن از خودخواهی و خیر رساندن باشد که اربعین آنرا باز میکند برای ما. یک در دیگر، زندگی برایخداست. این یک جمله را دوباره بخوانید. زندگی برایخدا چه شکلی است؟! ما آدمهای دیندار، نماز میخوانیم، روزه میگیریم، مهمانی و افطاری و شب قدرمان سرجایش است ولی « برایخدا» بودنش را کجا و چطور نشان بچهها میدهیم؟! باید بنشینیم و برای بچهها منبر برویم که ما اگر صدقه میدهیم برای خیری است که به نیازمندان میرسد. اگر نماز میخوانیم چون خدا صدایمان زده است. در واقع تربیت در زندگی روزمره ما با منبر رفتن تلفیق شده.


ضریب دادن به فرصتهای تربیتی کار ماست
اما اربعین، تربیت در سکوت است. بچهها خودشان خلوص صاحبخانه را میبینند وقتی برای آدمهایی که نمیشناسد سفره میاندازد و همه چیزهایی که شاید خودش در طول سال نخورد، برای زائر میچیند. بچهها میفهمند وقتی مادر خسته شده اما بهخاطر خدا لبخند میزند و پابهپای دلشان راه میآید. بچهها در روزهای پیادهروی اربعین، بدون اینکه کسی برایشان نسخه بپیچد، منبر برود، حتی قصه و شعر بگوید، حلاوت شیرین دینداری را میچشند. عامریان با اشاره به اینکه شما در اربعین دین را زندگی میکنید، به والدین گرا میدهد که اگر حواسشان به این آثار تربیتی باشد میتوانند خودشان هم به آن ضریب بدهند و آنوقت دیگر وقتی برمیگردند درهای زیادی از خانه تربیت به رویشان باز شده به انضمام دست مبارک امام که بر سر بچهها کشیده و بیمه شدهاند.این بچهها، عاقبت به خیری شان تضمین است…

