کار کودکان پدیدهای پیچیده و چندوجهی است که ریشه در فقر، نابرابری و عدم دسترسی به فرصتهای برابر دارد. سالهاست که دولتها و سازمانهای بینالمللی تلاش میکنند تا با وضع قوانین بازدارنده، کودکان را از کارگاهها و خیابانها به مدارس بازگردانند. اما تجربه نشان داده است که رویکرد قهری و صرفاً قانونی، بدون در نظر گرفتن معیشت خانواده، راه به جایی نمیبرد. تا زمانی که سفره خانواده خالی باشد، کودک به عنوان یک نیروی کار و منبع درآمد دیده میشود. در این میان، تجربه کشورهای موفق در توانمندسازی خانوادههای کودکان کار نشان میدهد که کلید حل این معضل، در توانمندسازی والدین نهفته است. کشورهایی مانند برزیل، هند و فیلیپین با تغییر استراتژی از “ممنوعیت صرف” به “حمایت هوشمند”، توانستهاند موفقیتهای چشمگیری در کاهش آمار کودکان کار کسب کنند. در این مقاله، به بررسی دقیق الگوهای جهانی میپردازیم تا ببینیم چگونه میتوان با جایگزینی درآمد کودک، چرخه فقر را شکست و آیندهای روشنتر برای نسل بعد رقم زد.
تحلیل الگوی برزیل؛ چگونه طرح “کیسه فارمولا” کار کودکان را به حداقل رساند؟
برزیل یکی از درخشانترین نمونهها در زمینه مبارزه با فقر و کودکان کار در قرن بیست و یکم محسوب میشود. این کشور با درک عمیق از رابطه مستقیم فقر و ترک تحصیل، برنامهای انقلابی تحت عنوان “بولسا فامیلیا” (Bolsa Família) یا همان طرح سبد خانواده را اجرا کرد که در برخی متون به عنوان مدل برنامه کیسه فارمولا نیز شناخته میشود. منطق این طرح بسیار ساده اما هوشمندانه بود: فقر والدین نباید مانع رشد کودکان شود. دولت برزیل به جای اینکه بودجههای رفاهی را صرف یارانههای غیرهدفمند کند، تصمیم گرفت پول نقد را مستقیماً به دست مادران خانوادههای فقیر برساند. این اقدام نه تنها قدرت خرید خانوادهها را افزایش داد، بلکه جایگاه اجتماعی زنان را نیز ارتقا بخشید. آمارهای رسمی نشان میدهد که اجرای این طرح باعث شد میلیونها خانواده از زیر خط فقر خارج شوند و نیاز فوری آنها به درآمد حاصل از کار کودکان به شدت کاهش یابد. این الگوی موفق ثابت کرد که سرمایهگذاری مستقیم روی خانواده، بهترین راه برای محافظت از حقوق کودکان است.
پیوند زدن کمکهزینه معیشتی به حضور مستمر کودکان در مدارس
نکته کلیدی و متمایزکننده طرح برزیل، مشروط بودن پرداختها بود که آن را به یکی از موفقترین الگوهای جهانی کاهش کار کودکان تبدیل کرد. دولت اعلام کرد که کمکهزینه معیشتی تنها در صورتی به خانواده پرداخت میشود که کودکان آنها در مدرسه ثبتنام کرده و حداقل ۸۵ درصد حضور فیزیکی در کلاسها داشته باشند. علاوه بر این، انجام واکسیناسیون و چکاپهای منظم سلامتی نیز جزو شروط دریافت مستمری بود. این استراتژی که به نام پرداخت نقدی مشروط (CCT) شناخته میشود، یک معامله برد-برد برای دولت و ملت بود. از یک سو، نیاز مالی خانواده تأمین میشد و والدین انگیزهای قوی برای فرستادن فرزندان به مدرسه پیدا میکردند؛ و از سوی دیگر، دولت مطمئن میشد که نسل آینده، نسلی باسواد و سالم خواهد بود. این پیوند هوشمندانه باعث شد که نرخ ترک تحصیل در مناطق فقیرنشین برزیل به طرز چشمگیری کاهش یابد و کودکان به جای کار در مزارع قهوه یا خیابانها، پشت نیمکتهای مدرسه بنشینند و کودکی کنند.


نقش آموزشهای فنی و حرفهای رایگان برای والدین در کشورهای در حال توسعه
در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، بیکاری یا کمکاری والدین، عامل اصلی فرستادن کودکان به بازار کار است. وقتی پدر یا مادری مهارت تخصصی نداشته باشد، درآمدش کفاف هزینههای زندگی را نمیدهد و ناچار است روی درآمد اندک فرزندش حساب باز کند. سازمانهای جهانی مانند سازمان بینالمللی کار (ILO) همواره تأکید دارند که آموزش مهارت به بزرگسالان، یکی از پایدارترین روشهای حذف کار کودک است. کشورهایی که در این مسیر گام برداشتهاند، مراکز آموزش فنی و حرفهای رایگانی را در مناطق حاشیهنشین و روستایی تأسیس کردهاند. این مراکز با نیازسنجی دقیق بازار کار محلی، مهارتهایی مانند کشاورزی مدرن، تعمیرات، صنایع دستی و خدمات فنی را به والدین آموزش میدهند. هدف نهایی این است که با افزایش بهرهوری و درآمد والدین، خانواده به استقلال مالی برسد و دیگر نیازی به کار کودک نداشته باشد. این رویکرد در راستای اهداف توسعه پایدار است، زیرا به جای کمکهای مقطعی، توانایی تولید ثروت را در خانواده ایجاد میکند.
تجربه موفق فیلیپین در جایگزینی مهارتهای شغلی با درآمدهای مقطعی کودکان
فیلیپین یکی دیگر از کشورهایی است که با چالش گسترده کار کودکان، به ویژه در بخش کشاورزی و خدمات خانگی روبرو بود. دولت فیلیپین با همکاری نهادهای بینالمللی و با الهام از پروتکلهای بینالمللی حقوق کودک، برنامهای جامع برای توانمندسازی اقتصادی خانوادهها اجرا کرد. تمرکز اصلی این برنامه بر روی والدینی بود که کودکانشان در لیست کودکان کار شناسایی شده بودند. به جای جریمه کردن این والدین، دولت بستههای آموزشی رایگان همراه با ابزار کار در اختیار آنها قرار داد. برای مثال، به جای اینکه کودک در مزرعه کار کند، به پدر خانواده روشهای نوین کشاورزی آموزش داده شد تا محصول بیشتری برداشت کند، یا به مادران مهارتهای بافندگی و تولید صنایع دستی آموزش داده شد. نتیجه شگفتانگیز بود؛ با افزایش درآمد خانواده از طریق مهارتهای جدید، کودکان به تدریج از بازار کار خارج شدند. تجربه فیلیپین نشان داد که جایگزینی درآمد کودک با درآمد حاصل از مهارت والدین، نه تنها ممکن است، بلکه تنها راه حل دائمی برای نجات آینده کودکان است.
درسهایی که ایران میتواند از پروژههای توانمندسازی هند و بنگلادش بیاموزد
هند و بنگلادش به عنوان کشورهایی با جمعیت زیاد و چالشهای عمیق اقتصادی، آزمایشگاههای بزرگی برای آزمون و خطای روشهای فقرزدایی بودهاند. یکی از مهمترین درسهایی که میتوان از تجربه کشورهای موفق در توانمندسازی خانوادههای کودکان کار در این منطقه گرفت، اهمیت “سرمایه اجتماعی” و “مشارکت محلی” است. در این کشورها، برخلاف مدلهای غربی که بیشتر بر کمکهای دولتی متمرکز هستند، بر روی ایجاد گروههای خودیار و صندوقهای اعتباری خرد تمرکز شده است. ایران با داشتن فرهنگ غنی وقف و همیاری، پتانسیل بالایی برای بومیسازی این الگوها دارد. پروژههایی که در هند موفق بودهاند، اغلب توسط سازمانهای مردمنهاد (NGO) و با حمایت یونیسف اداره میشوند و دولت نقش تسهیلگر را ایفا میکند. استفاده از ظرفیت خیریهها برای ایجاد اشتغال پایدار به جای صدقه دادن، درسی است که باید در سیاستگذاریهای کلان کشور ما نیز مورد توجه جدی قرار گیرد تا بتوانیم به سمت عدالت اجتماعی واقعی حرکت کنیم.


ایجاد تعاونیهای محلی برای زنان سرپرست خانوار به عنوان سد دفاعی مقابل کار کودک
یکی از درخشانترین بخشهای تجربه هند، ایجاد تعاونیهای زنان (مانند مدل SEWA) است. در بسیاری از موارد، کودکان کار متعلق به خانوادههایی هستند که سرپرستی آنها بر عهده زنان است. در هند، با تشکیل تعاونیهای محلی، زنان فقیر سرمایههای اندک خود را روی هم میگذارند و کسبوکارهای جمعی راه میاندازند. این تعاونیها نه تنها درآمد ایجاد میکنند، بلکه قدرت چانهزنی زنان را در بازار افزایش میدهند و آنها را از استثمار دلالان نجات میدهند. وقتی یک مادر عضو تعاونی میشود، به شبکهای از حمایتهای اجتماعی دسترسی پیدا میکند که شامل وامهای کمبهره، بیمه و مهدکودک برای فرزندان است. این حمایت همهجانبه باعث میشود که مادر مجبور نباشد کودک خردسالش را برای کار به خیابان بفرستد. پیادهسازی این مدل در ایران، با توجه به وجود زیرساختهای تعاونی و بسیج محلی، میتواند به عنوان یک سد دفاعی محکم در برابر گسترش کار کودکان عمل کند و عزت نفس را به خانوادههای آسیبپذیر بازگرداند.
نتیجهگیری
مرور تجربه کشورهای موفق در توانمندسازی خانوادههای کودکان کار به ما نشان میدهد که حذف کار کودک، رویایی دستنیافتنی نیست، بلکه نیازمند تغییر نگرش از “برخورد با معلول” به “درمان علت” است. الگوهای موفق برزیل در پرداختهای مشروط، استراتژی فیلیپین در مهارتآموزی و مدل تعاونیهای هند، همگی یک پیام مشترک دارند: راه نجات کودک، توانمندسازی خانواده است. ایران نیز میتواند با تلفیق این تجربیات جهانی و انطباق آنها با شرایط بومی و فرهنگی خود، گامهای موثری در این مسیر بردارد. حمایت از والدین، ایجاد چترهای حمایتی مشروط و تقویت نهادهای مدنی، ابزارهایی هستند که میتوانند کودکان ما را از دنیای خشن کار به دنیای امن کودکی و تحصیل بازگردانند. بیایید فراموش نکنیم که آینده هر جامعهای در گرو سلامت و سعادت کودکان امروز آن است و هر تلاشی برای نجات یک کودک، سرمایهگذاری برای فردای روشنتر همه ماست.
سوالات متداول کاربران
کدام کشور موفقترین عملکرد را در حذف کار کودکان داشته است؟
برزیل با اجرای طرح پرداختهای نقدی مشروط (CCT) تحت عنوان “بولسا فامیلیا” توانست میلیونها کودک را از بازار کار به مدارس بازگرداند و به عنوان یکی از موفقترین الگوهای جهانی شناخته شود.
آیا پرداخت پول نقد به تنهایی باعث توقف کار کودک میشود؟
خیر؛ تجربه کشورهای موفق نشان میدهد که این پرداختها باید «مشروط» به ثبتنام در مدرسه و انجام چکاپهای سلامتی باشد تا اثرگذاری پایدار داشته باشد و خانواده را متعهد به پیشرفت کودک کند.
نقش سازمانهای بینالمللی در توانمندسازی این خانوادهها چیست؟
سازمانهایی مانند ILO و یونیسف با ارائه استانداردهای آموزشی، حمایتهای مالی از پروژههای کارآفرینی خرد و پایش وضعیت حقوقی، زیرساختهای لازم و دانش فنی را برای دولتها جهت اجرای این طرحها فراهم میکنند.



