تفاوت بین کودکی که هزینههایش را والدینش تأمین میکنند و کودکی که خودش کار میکند، میتواند در ابعاد مختلفی مانند رشد شخصیتی، مسئولیتپذیری، استقلال، و تجربیات زندگی مشاهده شود. در زیر به برخی از این تفاوتها اشاره میکنم:
استقلال و مسئولیتپذیری
کودکی که پدر و مادر خرجش را میدهند: ممکن است کمتر با مفهوم مسئولیت مالی آشنا شود و وابستگی بیشتری به خانواده داشته باشد. گاهی اوقات، این کودکان در مدیریت پول و برنامهریزی مالی ضعیفتر عمل میکنند. کودکی که خودش کار میکند: معمولاً زودتر با ارزش پول و سختی کسب درآمد آشنا میشود. این کودکان مسئولیتپذیرتر بوده و در تصمیمگیریهای مالی مستقلتر عمل میکنند.
تجربه زندگی و مهارتهای اجتماعی
کودک تحت حمایت مالی خانواده: ممکن است فرصت بیشتری برای تحصیل و فعالیتهای فوقبرنامه داشته باشد، اما گاهی تجربه کمتری در مواجهه با چالشهای واقعی زندگی پیدا میکند.
کودک شاغل: به دلیل ورود زودهنگام به محیط کار، مهارتهای ارتباطی، مذاکره، و حل مسئله را سریعتر یاد میگیرد. اما ممکن است فشار کاری روی تحصیل یا سلامت روانش تأثیر بگذارد
اعتماد به نفس و خودباوری
کودک حمایتشده توسط خانواده: اگر حمایت خانواده همراه با آموزش مسئولیت باشد، میتواند اعتماد به نفس خوبی داشته باشد. اما اگر حمایت بیشازحد باشد، ممکن است در مواجهه با مشکلات زندگی درمانده شود.
کودک کارگر: به دلیل کسب درآمد مستقل، معمولاً اعتماد به نفس بالاتری در تواناییهای خود دارد، اما ممکن است در برخی موارد احساس خستگی یا ناامیدی کند.
فرصتهای تحصیلی و آینده شغلی
کودکی که دغدغه مالی ندارد: احتمالاً تمرکز بیشتری روی درس و مهارتآموزی دارد و شانس بیشتری برای ورود به دانشگاه یا مشاغل تخصصی دارد.
کودکی که مجبور به کار است: ممکن است به دلیل مشغله کاری، زمان کمتری برای تحصیل داشته باشد، اما اگر بتواند بین کار و درس تعادل برقرار کند، تجربه عملی بیشتری برای آینده شغلی خواهد داشت.
روابط خانوادگی و اجتماعی
کودک وابسته به خانواده: ممکن است روابط قویتری با خانواده داشته باشد، اما گاهی وابستگی بیش از حد مانع رشد فردی او میشود.
کودک مستقل: ممکن است زودتر از خانواده جدا شود و استقلال بیشتری داشته باشد، اما گاهی احساس فاصله عاطفی با خانواده کند.
کودکی که کار میکند و کودکی که تمام هزینههایش را خانواده تأمین میکند میتوانند آسیبهای خاص خود را داشته باشند. در زیر به مهمترین آسیبهای هر کدام اشاره میکنیم:
کودکی که مجبور به کار است، معمولاً با چالشهای جدی روبهرو میشود که برخی از آنها عبارتند از:
محرومیت از تحصیل و آینده نامعلوم
بسیاری از کودکان کار به دلیل نیاز مالی، یا اصلاً به مدرسه نمیروند یا ترک تحصیل میکنند.
کمسوادی و عدم دسترسی به آموزش، فرصتهای شغلی آینده آنها را محدود میکند.
آسیبهای جسمی و روانی
کار در محیطهای نامناسب (کارگاهها، خیابان، معادن و…) باعث بیماریهای جسمی مانند مشکلات ستون فقرات، سوءتغذیه و مسمومیت میشود.
فشار کاری زیاد منجر به استرس، افسردگی و اضطراب در کودکان میشود.
بهرهکشی و خشونت
برخی کودکان کار مورد سوءاستفاده مالی، جسمی و حتی جنسی قرار میگیرند.
ممکن است درگیر کارهای غیرقانونی (قاچاق، فروش مواد مخدر و…) شوند.
کاهش دوران کودکی و شادیهای طبیعی
کودکی که مجبور به کار است، فرصت بازی، تفریح و رشد اجتماعی طبیعی را از دست میدهد.
این مسئله میتواند باعث انزوا و عدم رشد عاطفی سالم شود.
چرخه فقر ادامه مییابد
کودکانی که بهجای تحصیل، کار میکنند، معمولاً در بزرگسالی نیز در مشاغل کمدرآمد میمانند و این چرخه فقر به نسل بعد منتقل میشود.
آسیبهای کودکی که تمام هزینههایش را خانواده تأمین میکند اگرچه این کودکان از امکانات مالی بهتری برخوردارند، اما حمایت بیش از حد خانواده نیز میتواند مشکلاتی ایجاد کند
وابستگی شدید به خانواده
این کودکان ممکن است نتوانند در بزرگسالی از پس مشکلات مالی و زندگی مستقل برآیند.
ترس از شکست و عدم توانایی در تصمیمگیری مستقل در آنها شکل میگیرد.
عدم درک ارزش پول و مسئولیتپذیری
چون همه چیز را آماده دریافت میکنند، ممکن است در مدیریت مالی ضعیف باشند.
برخی از آنها اسراف میکنند و قدردان زحمات والدین نیستند.
کمتجربگی در مواجهه با مشکلات واقعی زندگی
زندگی در حباب امن خانواده باعث میشود در مواجهه با چالشهای شغلی، اجتماعی یا مالی درمانده شوند.
ممکن است در محیط کار یا دانشگاه به دلیل عدم تابآوری، با شکستهای سنگینی روبهرو شوند.
انتظارات غیرواقعبینانه از زندگی
برخی از این کودکان تصور میکنند همیشه دیگران (والدین یا اطرافیان) باید نیازهایشان را برطرف کنند.
در روابط اجتماعی و کاری، ممکن است رفتارهای خودمحورانه و غیرمنعطف داشته باشند.
کاهش انگیزه پیشرفت
اگر کودک احساس کند همه چیز برایش فراهم است، ممکن است انگیزهای برای تلاش بیشتر نداشته باشد.
برخی از آنها بهجای ساختن آینده خود، منتظر ارث و میراث خانوادگی میمانند.
نتیجهگیری: هر دو شرایط مزایا و معایب خود را دارند. کودکی که حمایت مالی میشود، اگر همراه با آموزش مسئولیتپذیری باشد، میتواند مسیر بهتری داشته باشد. از طرفی، کودکی که کار میکند، اگر تحت حمایت آموزشی و عاطفی قرار گیرد، میتواند از تجربیاتش برای موفقیت بیشتر استفاده کند. تعادل بین حمایت و استقلال کلید رشد سالم در هر دو گروه است.
جمعبندی: تعادل کلید است کودک کار با محرومیت از تحصیل، سلامت و امنیت روانی روبهرو است و کودک حمایتشده بیش از حد ممکن است مستقل نشود و در بزرگسالی با چالشهای جدی مواجه گردد.
راه حل:کودکان باید با ارزش پول و مسئولیتپذیری آشنا شوند، اما نه با فشار کار غیرمناسب.خانوادهها میتوانند با دادن مهارتهای مالی و تشویق به کارهای پارهوقت مناسب سن، تعادل را ایجاد کنند. جامعه و دولت نیز باید با قوانین حمایتی، از کار کودک غیرقانونی جلوگیری کنند و فرصتهای آموزشی برابر ایجاد نمایند. بهترین حالت، ترکیبی از حمایت عاطفی و مالی خانواده همراه با آموزش مسئولیتپذیری و استقلال است.
نوشته شده توسط: تیم کودکیار