کودکان، ستونهای آینده هر جامعهای هستند و وظیفه ماست که محیطی امن و پر از فرصت برای رشد و بالندگی آنها فراهم کنیم. اما متأسفانه، پدیده کار کودک همچنان سایه تاریک خود را بر زندگی میلیونها کودک در سراسر جهان گسترده است. این کودکان نه تنها از حق تحصیل و بازی محروم میشوند، بلکه با خطرات جسمی، روانی و اجتماعی متعددی نیز دست و پنجه نرم میکنند. خبر خوب این است که در گوشه و کنار جهان، تلاشها و مدلهای موفقی برای مقابله با این معضل وجود دارد که میتوانند الهامبخش و راهگشای ما باشند. این مدلها نشان میدهند که با اراده جمعی و رویکردهای جامع، میتوان کودکان را از چرخه کار بیرون کشید و مسیر زندگیشان را به سمت روشنایی تغییر داد.
یکی از برجستهترین نمونهها، فعالیت “جنبش نجات دوران کودکی” (Bachpan Bachao Andolan) در هند است که توسط برنده جایزه صلح نوبل، کایلاش ساتیارتی، پایهگذاری شد. این سازمان بر سه محور اصلی تمرکز دارد: نجات و رهایی کودکان از کارگاههای غیرقانونی، مزارع و معادن؛ بازپروری و آموزش آنها در مراکز تخصصی برای آمادهسازی جهت ورود به سیستم آموزشی رسمی؛ و در نهایت حمایت حقوقی و اجتماعی برای پیگرد قانونی کارفرمایان و ایجاد آگاهی عمومی. این رویکرد نشان میدهد که نجات تنها قدم اول است؛ بازگرداندن کودک به مسیر طبیعی رشد و آموزش، کلید اصلی توانمندسازی او برای آیندهای بهتر است.
در مثالی دیگر، برزیل با اجرای برنامه موفق “بولسا فامیلیا” (Bolsa Família)، نشان داد که چگونه حمایتهای مالی مشروط میتواند به کاهش کار کودک کمک کند. این برنامه یک کمک هزینه نقدی به خانوادههای فقیر ارائه میدهد، به شرطی که کودکانشان به طور منظم در مدرسه حاضر شوند و واکسیناسیونهای لازم را دریافت کنند. با مشروط کردن کمکها به حضور در مدرسه و مراقبتهای بهداشتی، این برنامه به طور مستقیم به ارتقای سطح آموزش و سلامت کودکان کمک کرده و نیاز خانواده به درآمدزایی از طریق کار کودک را کاهش داده است. بولسا فامیلیا نه تنها کار کودک را کاهش داده، بلکه به طور کلی به کاهش فقر و نابرابری در جامعه برزیل نیز کمک شایانی کرده است. این مدل اثبات میکند که پرداختن به ریشههای فقر و ارائه حمایتهای اجتماعی هدفمند، میتواند تأثیر چشمگیری بر وضعیت کودکان کار داشته باشد.
در کشورهایی مانند غنا که اقتصادشان به شدت به محصولاتی مانند کاکائو وابسته است، کار کودک در مزارع یک چالش بزرگ محسوب میشود. برخی پروژهها در این مناطق با رویکرد جامعهمحور و با همکاری فعال کشاورزان و جوامع محلی، به دنبال ریشهکنی کار کودک هستند. در این برنامهها، به کشاورزان آموزش داده میشود که چگونه با استفاده از روشهای نوین کشاورزی، درآمد خود را افزایش دهند تا نیازی به نیروی کار کودک نداشته باشند. همچنین، با احداث مدارس در مناطق دورافتاده و تأمین امکانات آموزشی، دسترسی کودکان به تحصیل تسهیل میشود و برای خانوادههای فقیر، فرصتهای درآمدزایی پایدار دیگری مانند آموزش مهارتهای جدید فراهم میگردد. خودِ جامعه محلی نیز بر عدم استفاده از کار کودک نظارت میکند. این نمونهها نشان میدهند که مشارکت دادن خودِ جامعه در یافتن راهحلها و اجرای آنها، میتواند کلید پایداری و موفقیت برنامهها باشد.
این مدلهای موفق جهانی، پیامهای روشنی برای ما دارند: مقابله با کار کودک نیازمند یک رویکرد چندوجهی است که همزمان به ابعاد آموزشی، بهداشتی، اجتماعی، اقتصادی و حقوقی بپردازد. آموزش، بهترین سرمایهگذاری برای شکستن چرخه فقر و توانمندسازی کودکان است. حمایت از خانوادهها، حمایت از کودکان است و برنامههای حمایتی هدفمند میتواند نیاز به کار کودک را کاهش دهد. مشارکت جامعه و آگاهیبخشی عمومی نیز نقشی حیاتی دارد، همچون اراده سیاسی و قانونگذاری مؤثر برای اجرای قاطع قوانین بازدارنده. نجات کودکان از کار، تنها یک وظیفه انسانی نیست، بلکه سرمایهگذاری برای ساختن آیندهای روشنتر و عادلانهتر برای همه است. با الگوبرداری از این مدلهای موفق و بومیسازی آنها، میتوانیم گامی بلند در جهت تحقق این آرمان برداریم.